موقعك الحالي: صفحة رئيسية > المنتجات > خرد کردن به معنی
الصين -تشنغ تشو -المنطقة الوطنية للتنمية الصناعية للتكنولوجيا المتطورة، جادة العلوم رقم 169.
الرقم البريدي 450001.
الاتصال: 15538087991.
البريد الإلكتروني: [email protected]
البريد الإلكتروني: [email protected]
بعد بيع الطاحونة: 15713856500
بعد البيع: 15538087991.
عنوان البريد الإلكتروني: [email protected]
كيف تشتري منتجاتنا؟
خرد کردن، خرد ساختن، کوچک کردن. smash (فعل) خرد کردن، درهم شکستن، ورشکست شدن، شکست دادن، بشدت زدن، پرس کردن، درهم کوبیدن. chop (فعل) خرد کردن، جدا کردن، بریدن، شکستن، ریز ریز کردن، غذا خوردن. reduce ...
Moreرا به واژهنامهٔ آزادیا برندواژهاضافه کنید. خرد کردن. فرهنگ فارسی معین. (خُ. کَ دَ) (مص م .) 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن . جستوجوی خرد کردندر واژهنامههای دیگرنگارش ...
Moreدر فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید دیکشنریمترجم خرد /xerad/ مترادف خرد: حقیر، صغیر، کوچک ، اندک، کم، ناجیز، شکسته، له ، ریز، ریزه درک، آگاهی، ادراک، بینش، دانایی، حکمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقیبت، هوش متضاد
Moreخرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن .
Moreخرد کردن. واژگان مترادف و متضاد. ۱. ریزریز کردن، شکستن، له کردن. ۲. درهمشکستن، نابود کردن. ۳. تبدیل کردن. جستوجوی خرد کردندر واژهنامههای دیگرنگارش معنی دیگر برای خرد کردن.
Moreخرد (دانایی) ۸ زبان خِرَد ، داشتن دانش ، شعور ، فهم ، تجربه و بصیرت ، اکتسابی و نیز فهم ذاتی به همراه قابلیت کار بستن آنهاست.
Moreلغتنامه دهخدا خرد شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن . بپاره های کوچک شکستن . (یادداشت بخط مؤلف ). شکستن بقطعات خرد. صِغَر. (دهار). انفراک . (یادداشت بخط مؤلف ) : سؤال منکر را پاسخ آنچنان دادم که خرد شد ز
Moreخرد کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، فنا کردن. extenuate (فعل) تخفیف دادن، خرد کردن، خرد ساختن، کم کردن، رقیق کردن، نازک کردن، کم تقصیر قلمداد کردن، کاستن از، کوچک ...
Moreلغتنامه دهخدا. خرد. [ خ ُ ] (ص ) کوچک که در مقابل بزرگ است . (از برهان قاطع). ضد بزرگ . (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). صغیر.
Moreخرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن .
Moreمعنی واژهٔ خرد کردن در واژگان مترادف و متضاد به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب 0 یک واژه بنویسید جستوجو در همهٔ واژهنامهها
Moreمعنی واژهٔ خورد کردن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از ... خرد کردن . - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه .
Moreخرد 0 معنی 1 - کوچک . 2 - کم سال ، کودک . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش متضاد كبير، بالغ، بزرگ سالم، نشكسته بزرگ، حجيم، عظيم
Moreخرد شدن - معنی در دیکشنری آبادیس خرد شدن فارسی به انگلیسی break, chip, crush, fragment, shatter, sliver, smash مترادف ها abate (فعل) کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، به زور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن diminish (فعل) کم شدن، خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم
Moreلغتنامه دهخدا خرد شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن . بپاره های کوچک شکستن . (یادداشت بخط مؤلف ). شکستن بقطعات خرد. صِغَر. (دهار). انفراک . (یادداشت بخط مؤلف ) : سؤال منکر را پاسخ آنچنان دادم که خرد شد ز دبوسش ز پای تاتارم . سوزنی . سپاهی از حبش کافور می برد شد اندر نیمه ره کافوردان خرد. نظامی .
Moreخرد کردن: جستجو معنی "خرد کردن" در فرهنگ حل جدول، مترادف و متضاد فارسی، فرهنگ معین، فرهنگ دهخدا، فرهنگ عمید، سره، هوشیار، دیکشنری زبان های خارجی معنی خرد کردن شهریور ۹۸ واژه های پیشنهادی نشانه های اختصاری لیست منابع اشتراک به دوستان پیوندها تماس با ما درباره ما جدول آنلاین مسابقه جدول با جایزه واژه های پیشنهادی درخواست معنی وبلاگ جدول یاب
Moreمعنی خرد 5 لغتنامه دهخدا واژهیاب همه دقیق آوا مشابه متن آغاز قافیه خرد لغتنامه دهخدا خرد. [ خ ُ ] (ص ) کوچک که در مقابل بزرگ است . (از برهان قاطع). ضد بزرگ . (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). صغیر. صُغار. (بحر الجواهر). کوچک . کم جثه . (از ناظم الاطباء). مقابل کلان .
Moreزن بی خرد بر در و بام و کوی همی کرد فریاد و می گفت شوی ... سعدی (بوستان ). - بی ادب ؛ بداخلاق . - پاکیزه خرد ؛ پاک رأی . صافی رأی : فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است پاکیزه خرد نیست نه این جوهر گویا.
Moreخردگرایی. راسیونالیسم یا عقلگرایی یا خِرَدگرایی یا مکتب اصالت عقل (به انگلیسی: Rationalism )، به معنی تکیه بر اصول عقلی و منطقی در اندیشه، رفتار و گفتار است. این واژه هنگامی که در ارتباط با ...
Moreخرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن .
Moreمعنی واژهٔ خرد کردن در واژگان مترادف و متضاد به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب 0 یک واژه بنویسیدجستوجو در همهٔ واژهنامهها همه دهخدا معین عمید مترادف فرهنگستان سره آزاد نام قرآن برند گویش علمی دیکشنری قافیه همه دهخدا معین عمید مترادف فرهنگستان سره آزاد نام قرآن برند گویش علمی دیکشنری قافیه شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
Moreخورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه . این عمل آن است که دانه ها را بواسطه ٔ جنجل از سنبل اخراج نموده کاه را ...
Moreلغتنامه دهخدا خرد شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن . بپاره های کوچک شکستن . (یادداشت بخط مؤلف ). شکستن بقطعات خرد. صِغَر. (دهار). انفراک . (یادداشت بخط مؤلف ) : سؤال منکر را پاسخ آنچنان دادم که خرد شد ز دبوسش ز پای تاتارم . سوزنی . سپاهی از حبش کافور می برد شد اندر نیمه ره کافوردان خرد. نظامی .
Moreفرهنگ لغت آنلاین، دهخدا، معین، عمید، دیکشنری فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی ۲۲ فرهنگ خرید اشتراک
Moreخرد شدن - معنی در دیکشنری آبادیس خرد شدن فارسی به انگلیسی break, chip, crush, fragment, shatter, sliver, smash مترادف ها abate (فعل) کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، به زور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن diminish (فعل) کم شدن، خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم
Moreخرد کردن: جستجو معنی "خرد کردن" در فرهنگ حل جدول، مترادف و متضاد فارسی، فرهنگ معین، فرهنگ دهخدا، فرهنگ عمید، سره، هوشیار، دیکشنری زبان های خارجی معنی خرد کردن شهریور ۹۸ واژه های پیشنهادی نشانه های اختصاری لیست منابع اشتراک به دوستان پیوندها تماس با ما درباره ما جدول آنلاین مسابقه جدول با جایزه واژه های پیشنهادی درخواست معنی وبلاگ جدول یاب
Moreخرد. [ خ ُرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ خرید و خریدة. (از منتهی الارب ). رجوع به خرید و خریدة شود. خرد. [ خ َ رَ ] (ع اِ) درازی سکوت . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). (مص ) ساکت شدن . خریدة گشتن زن ...
Moreخردگرایی. راسیونالیسم یا عقلگرایی یا خِرَدگرایی یا مکتب اصالت عقل (به انگلیسی: Rationalism )، به معنی تکیه بر اصول عقلی و منطقی در اندیشه، رفتار و گفتار است. این واژه هنگامی که در ارتباط با ...
Moreمعنی لغات حکایت پیرایه خرد: آبگیر: برکه، استخر حازم: محتاط، هوشیار عاجز: ناتوان از قضا: اتفاقا میعاد: وعده حزم: دوراندیشی زیادت: زیادی دستبرد دیدن: مورد حمله و هجوم قرار گرفتن جافی: ستمگر سبک: به سرعت درآمدن: داخل شدن برفور: فورا، بی درنگ
Moreالصين -تشنغ تشو -المنطقة الوطنية للتنمية الصناعية للتكنولوجيا المتطورة، جادة العلوم رقم 169.